کد مطلب:314201 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:190
برای وصول طلب خود به قریه رفتم
22. آقای مهدی احمد، كه الآن زنده و در چارسوق مسجد ملاحسن مرحوم دكان عطاری دارد، نقل می كرد:
در قریه ی دوزآغل، از توابع شهر ماكو، دكاندار جوانی پانصد تومان آن روز به من بدهكار بود و در پرداخت آن تعلل می كرد. من برای وصول طلب خود به قریه رفتم و متأسفانه وی منكر شد. به پدرش متوسل شدم، آن هم سودی نبخشید. پذیرفتم كه با اقساط ده گانه پرداخت كند، باز سودی نبخشید. نهایتا قرار شد به حضرت عباس علیه السلام قسم بخورد و او به دروغ، قسم به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام خورد كه طلبی به من ندارد.
من به شهر برگشتم و فردای آن روز خبر به من دادند كه آن بدبخت دوای سمی «د.د.ت» را كه در دكان داشته خورده و مرده است!
[ صفحه 644]
در قریه ی دوزآغل، از توابع شهر ماكو، دكاندار جوانی پانصد تومان آن روز به من بدهكار بود و در پرداخت آن تعلل می كرد. من برای وصول طلب خود به قریه رفتم و متأسفانه وی منكر شد. به پدرش متوسل شدم، آن هم سودی نبخشید. پذیرفتم كه با اقساط ده گانه پرداخت كند، باز سودی نبخشید. نهایتا قرار شد به حضرت عباس علیه السلام قسم بخورد و او به دروغ، قسم به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام خورد كه طلبی به من ندارد.
من به شهر برگشتم و فردای آن روز خبر به من دادند كه آن بدبخت دوای سمی «د.د.ت» را كه در دكان داشته خورده و مرده است!
[ صفحه 644]